هميشه لبهايتان چون گل محمدي، خندان باد گلخندان |
|||
پــــایــــان (از استاد علی داودی: شاعر بازرانی تبار) نه در نيمه بر نه در نيم خالي نه با تو جوابي نه از من سوالي نه رنگی به باغي نه در سينه داغي نه از غم سراغي جهان هر چه را داشت از خود تكانده است نه! در چشمهاي تو حرفي نمانده است :جهان چيست؟ - تكرار تكرار تكرار به پايان رسيده است اين قصه
انگار!
(برگرفته از وبلاگ پرستوها) دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:علی داودی, :: 15:29 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
پابوس
از در نه
از همین پنجره که هوایی تر است می آیم
چرا نه
وقتی بلند پروازترین ها
بال خود را گره می زنند به قفس فال فروشی ها
چرا نه
وقتی کاسه دریا پر میشود از آب سقاخانه
وقتی مردم
خرد و ریز در آئینه ها راه میروند
و چون ماهی قطعه قطعه در سقف جابجا می شوند
نگاه میکنم به دشت طلایی
_ هیچ آهویی نیست!
صداها همه صیادند که به ضمانت تو
آمده اند چیزی شکار کند
دلی، گریه ای، شعری!
چرا نه
وقتی تلو تلو واگن ها
طبل ریز می زند
و قطار سنگین و شادمان
در نقاره اش می دمد
وقتی هنوز کله انگور
کامم را تلخ می کند
در آیینه ها دقیق شوم و
دله ای شکسته را می شمارم
انگشت های اعداد تمام می شود و من هنوز تکرار یک حرفم
آسمان با بچه های نیم قدش
حیات ها را دور می زند
مُشتری سر از بازار رضا در می آورد
من پشت پنجره ای در کوچه شهید سلیمانی تهران
پر کبوتر جمع می کنم
و انگشت هایم بوی عطر سید جواد میدهد
حالا دیگر...
دور از چشم خادم ها
خورشید از پنجره ی مسافرخانه
به زیارت تو میتابد شعر از:علی داودی (بازرانی تباری دیگر) درباره وبلاگ آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان |
|||
|